۳ رمان نوجوان منتشر شد
تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۷۱۸۱۱۲
رمانهای «بابا فوفو» نوشته معصومه میرابوطالبی، «ربات پرنده را دوست دارم» نوشته علی آرمین و «محمدجواد و راز مجسمهها» نوشته فاطمه مسعودی منتشر شدند.
به گزارش ایسنا، رمان «بابا فوفو» نوشته معصومه میرابوطالبی با تصویرگری سمیه رحمتیخواه در ۱۳۴ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۷۹ هزار تومان در انتشارات جمکران منتشر شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در نوشته پشت جلد کتاب آمده است: دستهایم را بالا آوردم تا جلوی حمله احتمالی گلیمگوش را بگیرم؛ هرچند هیچ چیزی نمیتوانست جلوی هیکل به این بزرگی را بگیرد. گلیمگوش بازهم نعره کشید و من زدم زیر گریه. سرجایم یخ کرده بودم و حتی نمیتوانستم خودم را روی زمین به عقب بکشم.
گلیمگوش یک قدم عقب رفت و بعد از خودش صداهای عجیبی درآورد. صدایش مثل این بود که موجهایی عظیم از هر طرف به هم برخورد کنند. یک دفعه گلیمگوش دیگری پیدایش شد؛ از همان گلیمگوشهای دهکده بابا فوفو بود. تا من را دید، بین من و گلیمگوش بزرگ قرار گرفت. یک سروگردن از او کوچکتر بود.
شروع کرد به صحبتکردن: «این فوفوئه. تو حق نداری بترسونیش.» و بعد به زبان همان گلیمگوش حرف زد.
گلیمگوش بزرگ صداهای عجیبی از خودش درآورد. گلیمگوش دیگر فهمید او چه میگوید و در جواب سروصداهایش گفت: «صبر کن. باید صبر کنی. ما حتما کمکت میکنیم.» و بعد جملهاش را دوباره به زبان همان گلیمگوش ترجمه کرد. بعد رو کرد به من.
همچنین کتاب «ربات پرنده را دوست دارم» نوشته علی آرمین با تصویرگری سمیه رحمتیخواه در ۳۶۰ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۱۴۸ هزار تومان در نشر یادشده عرضه شده است.
در پشت جلد کتاب عنوان شده است: مهندس من را خواست. رفتم دفترش. با ابروهای بور و کمپشتش اخم کرده بود. کمتر پیش میآمد که اخم کند. یک دستش را گذاشته بود روی دهانش، به نقطهای خیره شده بود و با انگشتهای دست دیگرش روی میز ریتم گرفته بود. ژستی که گرفته بود، یک چیزی بود شبیه آژیر قرمز؛ بااینحال انگار هنوز دقیقا تصمیم نگرفته بود چه بگوید یا چه کار کند. حس میکردم خیلی جو سنگین است و گزارشهای بدی بهش رسیده است. بالاخره نگاهش را به طرف من چرخاند. خب، تعریفکن ناصر. جریان عباس با تو چیه؟
جا خورده بودم. آب دهانم را قورت دادم. نباید کم میآوردم یا کاری میکردم که مهندس احساس کند همهچیز گردن من است. دو دستم را مثل کسیکه دعا میکند، آوردم بالا.
هیچی مهندس. مگه کسی چیزی گفته؟
دیگر رمان منتشرشده در انتشارات جمکران، «محمدجواد و راز مجسمهها» نوشته فاطمه مسعودی است که با تصویرگری سمیه رحمتیخواه در ۱۴۸ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۹۵ هزار تومان در دسترس مخاطبان نوجوان قرار گرفته است.
در پشت جلد کتاب نوشته شده است: برهان دورتادور درخت پرواز کرد، هیچ ردی از محمدجواد پیدا نکرد. سردرگم در جای خالی محمدجواد نشست. جلوی چشمهایش محمدجواد را ربوده بودند. این تنها چیزی بود که به ذهنش میرسید. به تنه درخت تکیه داد. نگرانی برای محمدجواد از یک طرف، ناامید کردن هما و اهالی باغ قرآن از طرف دیگر ذهنش را مشغول کرده بود. دیگر راهی برای نجات مجسمههای بلورین وجود نداشت. موجود تاریکی اینبار پیروز شده بود. چشمهایش را بست. قطره اشکی روی گونهاش سر خورد، اما پیش از آنکه روی زمین بیفتد، صدایی از تنه درخت به گوشش رسید: «بیا پیش من برهان!» برهان چشمهایش را باز کرد. سرش را به تنه چسباند، صدا ادامه داد: «زود باش، داره دیر میشه.»
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: علی آرمین فاطمه مسعودی رمان نوجوان جشنواره های فجر 1402 جشنواره فیلم فجر 1402 سی و نهمین جشنواره بین المللی موسیقی فجر گلیم گوش
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۷۱۸۱۱۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«کمی دیرتر» به چاپ هفدهم رسید
این اثر که از چهار فصل زمستان، پاییز، تابستان و بهار تشکیل شده، نگاهی متفاوت و نقادانه به فضای انتظار جامعه امروز است. رمان با یک اتفاق شگفت و غریب آغاز میشود، جشن نیمهشعبان و مجلسی پرشور و بسیاری که فریاد «آقا بیا» سردادهاند… در این میان جوانی و فریادی که: «آقا نیا…» این شروع جذاب ما را با شخصیتهایی آشنا میکند که همه مدعی انتظارند اما وقتی هنگام عمل میرسد و هنگامه عمل به شعارها میرسد، آن نمیکنند که میگفتند. رمان در فضایی مکاشفهگونه و بیزمان پیش میرود و مواجه همه آدمها را میبینیم با قصه ظهور… و کشف چرایی «آقا نیا» ی جوان.
شجاعی در این رمان همه اقشار و همه آدمها را با بهانههایشان برای نخواستن امر ظهور، دقیق و ظریف معرفی میکند. تا آنجاکه حتی به راوی هم رحم نمیکند و در فضایی بسیار بدیع، خودش را هم در معرض این امتحان میگذارد. نویسنده در «کمی دیرتر» همه آفتهای انتظار را با شخصیتهای قصهاش برای مخاطب روایت نمیکند، بلکه به تصویر میکشد و نشانش میدهد… انسانهای مدعی انتظار و منتظر ظهور غریبه نیستند؛ خودمانیم و شجاعی در رمانش به خوبی به این زبان دست یافته که وقتی از هر قشر و صنف و گروهی یک نمونه آورده با مصادیق کار ندارد و در پی اثبات شمول ادعایش است.
نویسنده در پایان همه موشکافیها در نقد منتظران به دنبال آن است که مخاطب منتظر واقعی را بشناسد و ببیند که انتظار به فریادهای بلند «آقا بیا» نیست؛ به دلی است که برای حضرت میتپد و اخلاصی که میان زندگی جاری است و آقایی که خودش به دیدار منتظرانش میآید…
خدیجه زمانیان یزدی